ائتلافهای سیاسی همواره از مهمترین ابزارهای اعمال قدرت، تضمین امنیت جمعی و پیگیری منافع ملی در نظام بینالملل بودهاند. این اتحادها به ویژه در قرن بیستم غالباً مبتنی بر اشتراکات ایدئولوژیک، جغرافیایی یا نظامی شکل میگرفتند و در قالب پیمانهایی بلندمدت و ساختاریافته نظیر ناتو یا پیمان ورشو تبلور مییافتند. اما طی دهههای اخیر به ویژه پس از پایان جنگ سرد تحولات گسترده در عرصههای ژئوپلیتیکی، اقتصادی، فناوری و زیستمحیطی، زمینهساز دگرگونی بنیادین در منطق و ماهیت ائتلافها شدهاند.
امروزه کشورها در مواجهه با تهدیدات متنوع، چند بعدی و اغلب غیرسنتی، به سمت ائتلافهایی موقت، موضوعمحور و انعطافپذیر گرایش یافتهاند؛ اتحادهایی که نه بر پایه تعهدات بلندمدت بلکه حول مسائل خاص، منافع آنی و محاسبات راهبردی شکل میگیرند.
در دوران جنگ سرد ساختار دوقطبی نظام بینالملل موجب شکلگیری ائتلافهایی مانند ناتو (1949) در غرب و پیمان ورشو (1955) در شرق شد که مبتنی بر انسجام ایدئولوژیک و تهدیدات متقابل بودند. این ائتلافها ماهیتی دائمی، الزامآور و متعهدانه داشتند.
اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با افول فضای دوقطبی و افزایش استقلال راهبردی بازیگران، زمینه برای بازتعریف تعاملات بینالمللی فراهم شد. ظهور بازیگران جدید قدرتمند مانند چین و هند و تنوع تهدیدات نوظهور (از جمله امنیت سایبری، تغییرات اقلیمی و تروریسم فراملی) و تغییر اولویتها از الزامات ایدئولوژیک به منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی، موجب شدهاند تا بسیاری از کشورها به جای تعهدات بلندمدت، به همکاریهای چندجانبه موقت و هدفمند روی آورند.
ناتو به عنوان یکی از پایدارترین ائتلافهای امنیتی جهان غرب، امروز با چالشهای درونسازمانی متعددی مواجه است. اختلافنظر میان اعضا بر سر میزان مشارکت مالی (به ویژه بین آمریکا و کشورهای اروپایی)، برداشتهای گوناگون از ماهیت تهدیدات (مانند سیاستهای متناقض در قبال روسیه یا چین) و رفتارهای مستقل برخی اعضا (نظیر ترکیه در بحران سوریه یا خرید سامانه دفاعی از روسیه) همگی نشان از فرسایش وحدت استراتژیک درون ناتو دارد.
اگرچه بحران اوکراین سبب انسجام موقت در ناتو شد و برخی جنبههای بازدارندگی سنتی را احیا کرد، اما باید توجه داشت که این واکنش، بیشتر از آنکه حاصل یک چارچوب منسجم بلندمدت باشد، نتیجهای از یک تهدید کلاسیک و اضطراری بود. به عبارت دیگر اتحاد ناتو در برابر تهدیدات نوظهور و غیرسنتی همچنان با ضعف در هماهنگی راهبردی مواجه است.
در نقطه مقابل ناتو، گروه بریکس (متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) به عنوان یک چارچوب همکاری بینالمللی در حال رشد، نماینده کشورهایی است که به دنبال چالش با نظم جهانی غربمحور و نهادهای مالی مسلط مانند IMF و بانک جهانی هستند. اما با وجود پتانسیل اقتصادی بالا، بریکس تاکنون نتوانسته به یک ائتلاف استراتژیک منسجم تبدیل شود.
تفاوتهای بنیادین در نظامهای سیاسی، اختلافات مرزی (مانند رقابت پنهان میان چین و هند)، و نبود سازوکارهای نهادی قوی از جمله موانعی هستند که باعث شده بریکس بیشتر نقش یک پلتفرم مشورتی و همکاری موضوعی (در حوزههایی مانند توسعه زیرساخت، تجارت با ارزهای محلی یا مقابله با تحریمهای غرب) را ایفا کند تا یک اتحاد امنیتی تمامعیار.
افزایش تمایل کشورهای جدیدی مانند ایران، عربستان یا مصر برای پیوستن به بریکس بیش از آنکه نشانه انسجام باشد، بازتابی از چندقطبیشدن منافع و تلاش برای بهرهبرداری از ظرفیتهای جایگزین غرب است.
در شرایط نوین کشورها ترجیح میدهند در قالب ائتلافهایی موقت و مبتنی بر موضوعات خاص، متناسب با منافع مقطعی خود مشارکت کنند .از نمونههای بارز آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
-ائتلاف بینالمللی علیه داعش که به رغم گستردگی جغرافیایی و مشارکت بازیگران متعدد، فاقد ساختار نهادی دائمی بود؛
-همکاریهای موقت در بحران انرژی همچون همکاری روسیه و عربستان در قالب اوپکپلاس؛
-ترتیبات نوظهور امنیتی مانند AUKUS (آمریکا، بریتانیا، استرالیا) که صرفاً حول مهار نفوذ چین در اقیانوس هند و آرام شکل گرفتهاند.
این الگوها نشاندهنده تغییری بنیادین در منطق ائتلافسازی هستند. کشورها دیگر تمایلی به محدود شدن در چارچوبهای بلندمدت و چندجانبه ندارند؛ بلکه ائتلافها را ابزاری تاکتیکی و قابلانعطاف برای مواجهه با چالشهای مقطعی و منطقهای میدانند.
با تضعیف رهبری یکجانبه آمریکا، وجود قدرتهای نوظهور مانند چین، و بازی پیچیده قدرتهای میانه مانند عربستان یا آفریقای جنوبی، نظم جهانی به سوی پویایی مستمر در ساختار ائتلافها رفته است. رقابت در حوزه فناوریهای راهبردی (مانند نیمهرساناها)، انرژی، زیرساختهای دیجیتال و نفوذ ژئوپلیتیکی در آفریقا و آسیای مرکزی باعث شده که کشورها به صورت همزمان در چندین ائتلاف متقاطع و گاه متناقض عضویت داشته باشند.
در این فضای چندلایه و متغیر، اتحادها دیگر بر پایه اشتراک ارزشها یا نظامهای سیاسی مشترک تعریف نمیشوند؛ بلکه صرفاً بازتابی از همپوشانی مقطعی منافع و تهدیدات تلقیشدهاند.
نظام بینالملل امروز در حال گذار از مدل سنتی اتحادهای پایدار و ساختاریافته به سمت ائتلافهای موقت، منعطف و مسئلهمحور است. هم ناتو به عنوان یک ائتلاف کهنهکار و هم بریکس بهعنوان چارچوبی نوظهور، هر دو با چالشهایی مواجه هستند که ریشه در تغییر ماهیت قدرت، تنوع تهدیدات و الگوی جدید محاسبه منافع دارند.
در چنین جهانی منافع ملی متغیر، انعطافپذیری استراتژیک و توانایی پیوستن و خروج سریع از ائتلافها به مولفههای اصلی سیاست خارجی تبدیل شدهاند. در واقع ائتلافها دیگر مقصد نیستند، بلکه ابزارهایی برای عبور از مسیرهای موقت ژئوپلیتیکیاند.