نظریه سازهانگاری از دهه ۱۹۹۰ به بعد جایگاه مهمی در تبیین پویشهای نظام بینالملل و سیاست خارجی بازیگران دولتی یافته است. برخلاف نظریههایی چون واقعگرایی و لیبرالیسم که بر بنیانهای مادی چون قدرت نظامی، امنیت یا منافع اقتصادی استوارند، سازهانگاری بر نقش ایدهها، هویتها، هنجارها و ساختارهای اجتماعی تأکید دارد. در این چارچوب سیاست خارجی نه صرفاً بازتابی از توازن قوا یا محاسبات عقلانی منافع، بلکه محصول معناهایی است که بازیگران به جهان پیرامون و به خود نسبت میدهند.
سازهانگاری برخلاف نظریههای مادیگرا، سه مؤلفه بنیادین را در تحلیل رفتار سیاست خارجی دولتها در نظر میگیرد:
- هویت بازیگر: دولتها براساس تصوری که از خود دارند، منافع و رفتارشان را شکل میدهند. این هویتها برآمده از تاریخ، گفتمانهای داخلی، باورهای ایدئولوژیک و بازنماییهای فرهنگی هستند.
- بازنمایی دیگری: سیاست خارجی در تعامل با “دیگران” تعریف میشود. دولتها با تمایزگذاری میان «خودی» و «دیگری»، سیاستها و ائتلافهای خود را سامان میدهند. این بازنماییها غالباً در بستر گفتمانهای رسمی و رسانهای تولید و بازتولید میشوند.
- هنجارها و ساختار اجتماعی نظام بینالملل: سازهانگاران نظام بینالملل را نه صرفاً عرصهای مادی، بلکه شبکهای از هنجارها، نهادها و معانی بینالاذهانی میدانند. دولتها در تعامل دوسویه با این ساختارها هستند (هم از آنها متأثر میشوند و هم بر شکلگیری یا تغییر آنها اثر میگذارند).
پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ جمهوری اسلامی ایران هویتی بنیادین و متمایز برای خود تعریف کرد که بر سه اصل کلیدی استوار بود: استقلال سیاسی از قدرتهای جهانی، مقابله با نظم هژمونیک، و حمایت از مستضعفان جهان. مفاهیمی چون «مستضعف در برابر مستکبر»، «صدور انقلاب»، و «امت اسلامی» مؤلفههای گفتمانی این هویت را شکل دادهاند.
در این چارچوب سیاست خارجی ایران نه بر اساس الزامات ساختاری توازن قدرت، بلکه براساس یک تعهد ایدئولوژیک و هنجاری به مقابله با امپریالیسم (در قالب آمریکا) و صهیونیسم (در قالب رژیم اسرائیل) بنیانگذاری شد. بر این اساس این جهتگیری به شکل گرفتن «گفتمان مقاومت» منجر شد؛ گفتمانی که از آغاز دهه ۱۳۶۰ تاکنون به صورت مستمر در سیاست خارجی ایران بازتولید شده است.
در چارچوب نظریه سازهانگاری، هویتهای سیاسی از طریق تمایزگذاری میان «خودی» و «دیگری» معنا مییابند. جمهوری اسلامی ایران نیز از بدو شکلگیری، آمریکا را به عنوان «دیگری تهدیدزا» و «شیطان بزرگ» بازنمایی کرد. این بازنمایی نه تنها نقشی مرکزی در سیاست خارجی ایفا کرده بلکه در انسجامبخشی به گفتمان داخلی و بسیج اجتماعی نیز مؤثر بوده است.
در مقابل، کشورهایی مانند سوریه، لبنان (در قالب حزبالله)، فلسطین (در قالب حماس و جهاد اسلامی)، و اخیراً یمن (در قالب انصارالله)، به عنوان «خودیهای هویتی» یا اعضای «محور مقاومت» بازتعریف شدند. همچنین چین، روسیه و دیگر بازیگران غیرغربی، به عنوان «دیگری نزدیک» یا شرکای راهبردی بالقوه، در گفتمان سیاست خارجی ایران ظاهر شدهاند. این بازنماییها دائماً در حال بازتولید و بازتعریف هستند و بسته به شرایط داخلی و بینالمللی، تغییر میکنند.
سیاست خارجی ایران علیرغم ثبات هویتی در برخی اصول بنیادین، در دورههای مختلف دچار تغییرات گفتمانی شده است. تغییری که در چارچوب سازهانگاری، نه به دلایل صرفاً مادی، بلکه به دلیل بازتعریفهای هویتی و معنایی قابل تحلیل است. چند نمونه بارز عبارتاند از:
- دوره اصلاحات : در این دوره هویت ایران به عنوان «عضوی مسئول در جامعه جهانی» بازتعریف شد. ایده «گفتوگوی تمدنها» تلاش برای بازسازی نقش ایران در قالب کشوری فرهنگمحور و صلحطلب بود که خواهان تعامل با نظم موجود بینالمللی است.
- دولت روحانی : سیاست «تعامل سازنده با جهان» و توافق هستهای برجام، نشانههایی از غلبه گفتمان توسعهمحور و عملگرایانه بود. در این چارچوب ایران کوشید با بازتعریف هویت امنیتی خود، جایگاه جدیدی در نظام بینالملل کسب کند.
- دولت رئیسی : در این دوره بازگشت به «گفتمان مقاومت» و تأکید بر «شرقگرایی» مشهود است. این بازگشت را میتوان تداوم یا احیای هویت اولیه انقلاب دانست، نه واکنشی صرف به تحریمها یا تحولات ساختاری. نزدیکی راهبردی با روسیه، چین و پیوستن به سازمانهایی چون بریکس و شانگهای، بازتاب این تغییر گفتمانی است.
از منظر سازهانگاری بازیگران نه تنها تابع ساختارند بلکه در شکلدهی به ساختارهای اجتماعی بینالمللی نیز نقش ایفا میکنند. جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ راهبردهایی چون دیپلماسی مقاومت، توسعه همکاریهای جنوب-جنوب، تقویت اقتصاد مقاومتی و مشارکت در ائتلافهایی مانند سازمان همکاری شانگهای یا اتحادیه اوراسیا میکوشد نظم موجود را به چالش بکشد یا نظم بدیلی را پیشنهاد دهد. در این چارچوب تلاش ایران برای خلق یک نظم چندقطبی و عدالتمحور را میتوان نه صرفاً واکنشی به انزوای بینالمللی، بلکه بازتابی از گفتمان هویتی خاص جمهوری اسلامی دانست.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در چارچوب نظریه سازهانگاری، بازتابی از ساخت اجتماعی هویت، گفتمان ها و هنجارها است. برخلاف دیدگاههای مادیگرایانه که سیاست خارجی ایران را به انگیزههای امنیتی یا اقتصادی فرو میکاهند، سازهانگاری نشان میدهد که این سیاستها در بستری از معناها و تصورات ذهنی شکل میگیرند. فهم سیاست خارجی ایران بدون توجه به مفاهیم و عناصر بنیادینی مانند “مقاومت”، “استکبار”، “هویت انقلابی”، و بازنمایی “دشمن”، تحلیلی ناقص خواهد بود. در نهایت، آینده سیاست خارجی ایران نیز تابع بازتعریفهای گفتمانی در سطح داخلی و تعاملات بینالاذهانی با ساختارهای اجتماعی جهانی خواهد بود، نه صرفاً تابع تغییر در موازنه قدرت، فشارهای خارجی یا منافع مادی.